آیا رهبری دلسوز برای سازمان خود هستید؟

رهبری دلسوز برای سازمان

یک درخواست تلویزیونی برای کمک به پناهندگان، به معنای واقعی کلمه اشکم را درآورد. این آگهی موجب شد تا از خودم بپرسم «این گریه‌ها مرا به فردی دلسوز تبدیل می‌کند؟» این سؤال مرا عمیقاً به فکر فروبرد و به این نتیجه رسیدم که اگر نتوانم این احساس همدردی را به همدلی تبدیل کنم و کاری انجام دهم، پس این اشک ریختن‌ها آن‌چنان ارزشی ندارد. مردمی که در چنگال حرص و قدرت یک کشور گرفتار شده‌اند، به گریه‌های من نیازی ندارند. کودکان گرسنه یا یتیم، با گریه‌های من نجات پیدا نمی‌کنند. مادر مجردی که در تلاش است تا با فرزندش وقت بگذارند، نان‌آور باشد و وظایف شغلی‌اش را انجام دهد، با گریه‌ و اشک‌های من ساعتی به وقتش و یا دلاری به جیبش اضافه نمی‌شود.

دلسوزی چیزی فراتر از احساس تأسف برای یک شخص است. برای داشتن این دلسوزی می‌توانیم خودمان را ستایش کنیم اما درنهایت ما تنها کسانی هستیم که از این دلسوزی سود می‌بریم که این امر ماهیت دلسوزی و دلسوز بودن را زیر سؤال می‌برد. ما نیاز داریم که دلسوزی خود را به‌گونه‌ای ابراز کنیم که به نفع فرد یا کسانی باشد که این حس دلسوزی ما را برانگیخته‌اند.

احساس دلسوزی واقعی شما را مجبور می‌کند که دست به کار شوید. این‌ها سؤالاتی هستند که امید دارم به عنوان یک رهبر برای آن‌ها وقت گذاشته و با دقت در مورد آن‌ها فکر کنید.

سوالاتی از قبیل:

آیا رهبری دلسوز برای سازمان خود هستم؟

دلسوزی ابراز نگرانی همدلانه نسبت به کسی ورای منافع شخصی‌تان، است. از 6 مشخصه برای مطالعه دلسوزی استفاده شده است؛ مهربانی در مقابل بی‌تفاوتی، انسانیت مشترک در مقابل تفرقه و جدایی، و ذهن‌آگاهی در مقابل رهایی یا بی‌دغدغگی.

دقت کنید، زمانی که با بحرانی در محل کارتان مواجه می‌شوید، افراد از تغییراتی که ایجاد کردید شکایت کرده و یا درخواست اضافه حقوق می‌کنند. شما در آن شرایط آیا با مهربانی پاسخ داده، حواستان به انسانیت مشترک بوده و آگاهانه گزینه‌ها را بررسی می‌کنید؟ یا بی‌تفاوتی پیش گرفته، احساساتتان را از کار جدا کرده و به اسم پیشروی خود را از این شرایط جدا می‌کنید؟ اینکه چطور فقدان خود-دلسوزی می‌تواند منجر به عدم دلسوزی نسبت به دیگران شده را تحقیقات نشان می‌دهد. خود-دلسوزی، به معنای مهربان بودن در مقابل رنج‌های خود است نه به معنای اجتناب و دوری از آن. اگر در رنج و عذاب‌اید، خود-دلسوزی همان مرهم زخم‌های خود بودن است.

متأسفانه تعداد زیادی از مدیران ارشد دچار شرایطی به نام نارسایی هیجانی (Alexithymia) می‌شوند. این شرایط یعنی ناتوانی در شناخت و توصیف احساساتی که مدیران تجربه می‌کنند. مدیران زیادی که بر صندلی مدیریت تکیه زده‌اند، شاخصه‌هایی را همچون اختلال در آگاهی عاطفی، وابستگی اجتماعی و مقابله با احساسات خود، از خود نشان می‌دهند. بدون توانایی شناخت و مقابله با احساسات خود، مدیران در دام حواس‌‌پرتی‌های مخربی مانند پول، قدرت و مقام افتاده که این‌ها منجر به عدم بهزیستی و رفاه خواهد شد. اگر مدیری در حال پیشرفت نباشد، کارمندانش نیز به احتمال زیاد بی‌انگیزه خواهند شد و پسرفت خواهند کرد.

چگونه رهبری دلسوز برای سازمان خود باشم؟

دلسوزی در ذات شما است. بنا بر یافته‌های موثق تحقیقات علمی، میل انسان برای کمک به دیگران از سنین پایین شروع می‌شود. برای مثال، کودکان 20 ماهه به‌طور غریزی مشتاق‌اند تا به دیگران کمک کنند. توجه کنید که چطور یک کودک نو‌پا  با عجله سعی می‌کند چیزی که انداخته‌اید را به شما برگرداند و یا چطور سعی می‌کند که یک کودک گریان را آرام کند.

بااین‌حال مراقب باشید. مطالعات حاکی از آن است که پاداش و تنبیه در مواجه با رفتار درست کودکان خردسال، غریزه کمک‌رسانی آن‌ها را تضعیف می‌کند. با گذشت زمان، مکان‌های کاری، جامعه و حتی والدین خوش‌ذوق ناخواسته میل غریزی ما برای کمک به دیگران را تضعیف کردند.

تلاش کنید که آگاهانه و فعالانه در راه کمک به دیگران قدم بردارید. خوب بشنوید، کمک مالی کرده و یا مشتاق کسب تجربه‌های آموزنده باشید. تحقیقات نشان داده که سه نیاز روانی (انتخاب، ارتباط و شایستگی) که لازمه تجربه به‌زیستی یا رفاه است، در دستان شماست. مجموعه‌ای از شواهد به وضوح نشان می‌دهند که زمانی که رهبران  تشکیلات دلسوزانه‌ای ایجاد کرده که حس همبستگی را ترویج می‌دهد، افراد به احتمال زیاد انتخاب، ارتباط و شایستگی برای خود ایجاد می‌کنند که همین امر منجر به نوآوری، خلاقیت، بهره‌وری و موفقیت مالی برای آن‌ها خواهد شد.

یکی از دغدغه‌های من این است که رهبر دلسوز به معنای شخصی ضعیف تلقی شود که می‌توان از آن سوء استفاده کرد. اما آیا دلسوزی برای عده‌ای که سالهاست زیر دست بودن برایشان جا افتاده، نشانه ضعف است یا خرد؟

از شما می‌خواهم که فیلم «کتاب سبز» را تماشا کنید و ببینید که دهه 60 چه اتفاقی برای دون شرلی افتاد. شاید شما آن موقع هنوز متولد نشده بودید، اما بسیاری از هم‌سن و سال‌های من آن زمان مدرسه‌ای بودیم و از این شرایط غافل. امروز، بسیاری از ما از عواقبی غافلیم که چندین نسل باید از آن بگذرد تا بتوان بر آن غلبه کرد. خلق دنیایی که در آن مردم به واسطه آموزش، فرصت‌های برابر و عدالت عمومی، به هم وابسته‌اند، از روی ضعف است یا خرد؟

همان‌طور که به این زمان‌ها می‌اندیشیم، بر این عقیده هستم که دلسوزی یا فقدان دلسوزی، ریشة بسیاری از مشکلاتمان در محیط‌های کاری و کل دنیا است. دلسوزی نیازمند همدلی است و همدلی نیازمند ذهن‌آگاهی؛ مجموعه مهارتی که  باید در محیط کارمان بیشتر به آن توجه کنیم، محیط کاری که متأثر از بیرون، نتیجه‌گرا و بسیار سریع است.

دلسوزی در لغت به معنای «با هم درد کشیدن» است. همسرم «درا» دراین‌باره می‌گوید: «هر چه به دیگران کمک کنی، به خودت کمک کرده‌ای». او با این جمله ماهیت ارتباط انسانی را توصیف می‌کند. زمانی که با هم درد می‌کشیم، میل و ارتباط خود را برای انجام کارهای خیرِ بزرگ‌تر و بیشتر، عمیق‌تر می‌کنیم. با من همراه شوید تا در سال جدید سه کلمه حکیمانه را اعلام کنیم: ذهن‌آگاهی، همدلی و دلسوزی. ممکن است آگاهی و دلسوزی همدلانه کلید آغاز حس ارتباط و همبستگی باشد که در خانه، محل کار و سراسر دنیا آرامش را به همراه می‌آورد. فکر می‌کنم حق با مادر ترزا بود «اگر آرامش نداریم به این علت است که همبستگی را فراموش کرده‌ایم».

منبع

می‌توانید مقاله‌ی: 5 نکته برای جلب اعتماد کارمندان توسط رهبر را با موضوع مرتبط مطالعه کنید.

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *